ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای لحظه ی
شگفت عزیمت
بعد از تو هر
چه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت
ای هفت سالگی
ای لحظه ی
شگفت عزیمت
بعد از تو هر
چه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت
بعد از تو پنجره که رابطه ای بود
سخت زنده و روشن
میان ما و
پرنده
میان ما و
نسیم
شکست
شکست
شکست
بعد از تو آن
عروسک خاکی
که هیچ چیز
نمی گفت ، هیچ چیز به جز آب ، آب ، آب
در آب غرق شد
.
بعد از تو ما صدای زنجره ها را
کشتیم
و به صدای
زنگ ، که از روی حرف های الفبا بر می خاست
و به صدای
سوت کارخانه های اسلحه سازی دل بستیم
بعد از تو که جای بازیمان میز بود
از زیر میزها
به پشت میزها
و از پشت
میزها
به روی میزها
رسیدیم
و روی میزها
بازی کردیم
و باختیم ،
رنگ تو را باختیم ، ای هفت سالگی .
بعد از تو ما به هم خیانت کردیم
بعد از تو
تمام یادگاری ها را
با تکه های
سرب ، و با قطره های منفجر شده ی خون
از گیجگاه
های گچ گرفته ی دیوارهای کوچه زدودیم .
بعد از تو ما
به میدان ها رفتیم
و داد کشیدیم
:
( زنده باد
مرده باد
)
و در هیاهوی میدان ، برای سکه های
کوچک آوازه خوان
که زیرکانه
به دیدار شهر آمده بودند ، دست زدیم .
بعد از تو ما
که قاتل یکدیگر بودیم
برای عشق
قضاوت کردیم
و همچنان که
قلبهامان
در جیب
هایمان نگران بودند
برای سهم عشق
قضاوت کردیم .
بعد از تو ما به قبرستانها رو
آوردیم
و مرگ ، زیر
چادر مادربزرگ نفس می کشید
و مرگ ، آن
درخت تناور بود
که زنده های
این سوی آغاز
به شاخه های
ملولش دخیل می بستند
و مرده های
آن سوی پایان
به ریشه های
فسفریش چنگ می زدند
و مرگ روی آن
ضریح مقدس نشسته بود
که در چهار
زاویه اش ، ناگهان چهار لاله ی آبی روشن شدند .
صدای باد می آید
صدای باد می
آید ، ای هفت سالگی
بر خاستم و آب نوشیدم
و ناگهان به
خاطر آوردم
که کشتزارهای
جوان تو از هجوم ملخها چگونه ترسیدند .
چه قدر باید
پرداخت
چه قدر باید
برای رشد این
مکعب سیمانی پرداخت ؟
ما هر چه را که باید
از دست داده
باشیم ، از دست داده ایم
ما بی چراغ
به راه افتادیم
و ماه ، ماه
، ماه ِ ماده ی مهربان ، همیشه در آنجا بود
در خاطرات
کودکانه ی یک پشت بام کاهگلی
و بر فراز
کشتزارهای جوانی که از هجوم ملخ ها می ترسیدند
چه قدر باید پرداخت ؟ ...
فروغ فرخزاد