شیعیان خواب بس است برخیزید
هجر ارباب بس از برخیزید
یادمان رفته که عهدی هم هست
یادمان رفته که مهدی هم هست
مژده دادند ظهورت که بسی نزدیک است
از گنهکاری ما بوده اگر دور افتاد
از علامات ظهورت خبری آمده است
که از آن در دل ما پرتوی از نور افتاد
خدایا سرده این پایین
از اون بالا تماشا کن
اگه میشه فقط گاهی
خودت قلب منو « ها » کن
خدایا سرده این پایین
ببین دستامو می لرزه
دیگه حتی همه دنیا
به این دوری نمی ارزه
تو اون بالا من این پایین
دوتایی مون چرا تنها ؟
اگه لیلا دلش گیره
بگو مجنون چرا تنها ؟ !!!
بگو گاهی که دلتنگم
از اون بالا تو می بینی
بگو گاهی که غمگینم
تو هم دلتنگ و غمگینی
خدایا ... من دلم قرصه !
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت
که حتی روز ، روشن نیست
کسی اینجا حواسش نیست
که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته
زمین ، دارِ مکافاته!!!
فراموشم میشه گاهی
که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا
بازم پیش تو برگردم
خدایا ... وقت برگشتن
یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت
اگه میشه منم جا کن