یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده
بود
فارغ از جام الستش کرده
بود
ادامه مطلب ...
ای لحظه ی
شگفت عزیمت
بعد از تو هر
چه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت
مطرب دوره گرد باز آمد
نغمه زد ساز نغمه پردازش
سوز آوازه خوان دف در دست
شد هماهنگ ناله سازش
پای کوبان و دست افشان شد
دلقکِ جامه سرخ چهره سیاه
تا پشیزی ز جمع بستاند
از سر خویش بر گرفت کلاه
گرم شد با ادا و شوخی یِ او
سور رامشگران بازاری
چشمکی زد به دختری طناز
خنده یی زد به شیخ دستاری
کودکان را به سوی خویش کشید
که : بهار است و عید می اید
مقدمم فرخ است و فیروز است
شادی از من پدید می اید
این منم ، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم
لیک ، آهسته ، نغمه اش می گفت :
که نه از شادیَم... پی نانم! ...
مطرب دوره گرد رفت و ، هنوز
نغمه یی خوش به یاد دارم از او
می دوم سوی ساز کهنه ی خویش
که همان نغمه را برآرم از او ...
سیمین بهبهانی