اگر دل هایمان تاریک و ظلمانی نمی گردید امامت هم عیان می گشت و پنهانی نمی گردید به قدر تشنگی ، گر تشنه ی امر فرج بودیم خدا داند فرج این گونه طولانی نمی گردید
چه روزها که یک به یک غروب شد ، نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد ، نیامدی خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد ، نیامدی برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه ولی برای عده ای ، چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام دوباره صبح ، ظهر ، نه غروب شد ، نیامدی