وبلاگ من

وبلاگ من

مسائل مختلف
وبلاگ من

وبلاگ من

مسائل مختلف

هوشمندی ملانصرالدین

ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی، حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره، اما ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد.

تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملانصرالدین را آنطور دست می انداختند، ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند. ملانصرالدین پاسخ داد: ظاهرا حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن هایم. شما نمی دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام.

اگر کاری که می کنی، هوشمندانه باشد، هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند!

http://www.78s.blogfa.com/

 

نظرات 2 + ارسال نظر
خلیلی سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 16:47

سه جمله برای کسب موفقیت:
1)بیشتر از دیگران بدانید.
2)بیشتر از دیگران کار کنید.
3)کمتر انتظار داشته باشید.
ویلیام شکسپیر

جملات حکیمانه ایه که حتما باید بخاطر سپرد. ممنون

ali دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 23:41 http://aliandferrari.blogsky.com

واقعا هوشمندنه زیبا و اموزنده بود با تشکر

تشکر از توجه و نظراتتون.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.